هانا و بابایی
هانا جونم شما حسابی هوای بابایی رو داری...
مثلا چند روز پیش رفته بودیم بیرون ماشین و پارک کردیم تا یه کوچولو قدم بزنم...
که شما خسته شدی و بغل خواستی و بابایی بغلت کرد ،بعد از چند دقیقه اصرار داشتی که بیایی بغل من
من
بابا
هانا خانوم
البته در آخر مجبور شدم بغلت کنم و این شکلی شدم
-----------------------------------------------------------------------------------------------
یه وقتایی هم بابا با خوراکی های فراوون در و که بازمیکنه من سریع میرم سروقت خوراکی ها و شما میری کمک بابایی تا بقیه وسایل و بیاره و اینجاست که من شرمنده میشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی