تولدم مبااااااارک...
من
ﺳﻤﺎﻧﻪ
ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﺯﺍﺩﻩ ﮔﺮﻣﺎﯼ شهریور
ﺩﻟﺴﭙﺮﺩﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻫﻢ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺣﺲ ﻧﺎﺏ ﺯﯾﺴﺘﻦ
ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ
ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮔﺬﺷﺖ ؛
ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ... !!!
ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻝ ﺑﺎ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ
ﻫﻢ ﻧﻮﺍﯼ ﺳﮑﻮﺕ
ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻭﻫﻢ ﻭ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﺗﺨﯿﻞ
ﺑﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ
ﻭ ...
ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ... !!
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﯾﮑﺘﺎﯾﯽ ﺑﻬﺎﺭ
ﺭﺍﻩ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ
ﻧﻪ ﺩﻭﺭ
ﻧﻪ ﺩﯾﺮ
ﺗﺎ ﺍﻭﺝ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪ
ﻭ ﮔﺎﻡ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺎﯾﯿﺪ ...
سلام
کوچولوهای نازم ،امسال بنا به دلایلی تصمیم دارم بیشتر از پیش برای خودم ارزش قائل باشم...
واین رو با درست کردن کیک تولد برای خودم شروع کردم...
مثل هر سال منتظر سورپرایز بابایی نموندم،خودم خودم و سورپرایز کردم...
هانای نازنیم ،عشقم کلی سر اینکه تولد منه یا شما باهم بحث کردیم،درآخر من تولد شمارو تبریک گفتم و شما تولد منو...
پسرکمم آریای نازم ،قاشق به دست به سمت کیک نشانه رفتی عسلم...
البته قبلش یواشکی شکلاتهایی رو که در حین رنده کردن ریخته بود کف آشپزخونه رو به خودت و لباسات و سرامیکا زده بودی و البته کمی میل کرده بودی ...
چندی پیش تو کتاب تربیتی هانا جونم خوندم که نوشته بود:
آنچه شما در مورد خود فکر میکنید مهمتر از چیزی است که دیگران در مورد شما فکر میکنند...
فرشته های نازنینم همیشه سعی کنید خودتون باشید و عزت نفس خودتون و بسازید...
یادتون باشه این مهم درسیه که تو 26 سال زندگیم بهش رسیدم...
همیشه تو احترام گذاشتن به علایق و سلایق و عقاید خودتون اولین باشید تا دیگران به خودشون اجازه توهین ندن...
هیچوقت دوست نداشتم بزرگ شم...هیچوقت..اما چه کنم گذر زمان مهلت نمیده...باید بزرگ شد..بایددد...
بیشتر از همیشه عاشقتونممممم...