عسل خانووووووم...

سلام مامانی...

عزیز دلم دوست دارم هر روز بیام و برات بنویسم اما این روزا خیلی بیحوصله شدم...

نفسم چند وقتیه میخوام برات بنویسم اما همش میگم زوده...

به امید خدا تا حدودا یک ماه دیگه یه فرشته کوچولوی ناز دیگه مثل خودت وارد جمع سه نفرمون میشه ...

همش منتظرم عکس العمل شما عسل مامان و ببینم خدا کنه با هم کنار بیایید وگرنه 

خووووب حالا بریم سر اصل مطلب...

کوچولوی مامان هنوزم که هنوزه هر وقت بیکار میشی حتی اگر من کنارتم نباشم داد میزنی میگی مامان من خیلی دوست دااااااارم  منم میگم منم عاشقتم وشما میگی منم عاشگتم یا یه وقتایی میگم تو عزیز دلمی شما هم میگی منم عزیز دلتم خلاصههههه همینطور همدیگرو تحویل میگیریم طفلک بابایی که در آخر این شکلی میشه البته الان دیگه عادت کرده 

دیگه اینکه دیروز اومدی جلوی چشم من میگی مامان دستشویی دارم و هی این پا و اون پا میکنی منم گفتم بدو هانا بدو دستشویی و شما دیگه نتونستی خودت و کنترل کنی و همونجا نشستی کارت و کردی و من عصبانی شدم و داد زدم سرت... 

الهی بمیرم دستت و گذاشتی رو صورتت و گریه میگردی و با زبون شیرینت میگفتی مامان من خجالت میکشممممم. خیلی دلم برات سوخت عسلم .سریع بوست کردم و از دلت در آوردم عزیزمممممم

امروز هم یه پارچه پیچیدی دور گردنت و بزور خودت و داری خفه میکنی و با صدایی که بزور در میاد میگی مامان زنگ بزن به پلیس بگو من شکست خوردم (اینم اثرات فیلم دیدن)

از کارتونا هم یاد گرفتی یه وسیله ای شبیه میکروفن برمیداری و مثلا داری آواز میخونی...

تازه چند روز پیش دستت و وقتی داشتی آواز میخوندی گذاشتی زیر چونه من و به صورتم نگاه میکردی و آوازت و میخوندی...(فک کنم کلا باید شبکه جم جونیور و حذفش کنم والااااا)

راستی یادم رفت بگم یه  بار خیلی وقته پیش یه آقایی پیراهن بلند و سفید مثل طلبه ها پوشیده بود و تو مغازه کنار ما بود و داشت خرید میکرد و شما هم هی بلند بلند میگفتی مامان مامان آقای دتکره(دکتر)

بدبختی کوتاه هم نمیومدی...

فکر کنم قضیه آقای دتکر هم برات ننوشتم ،چند ماه پیش ما شما رو برده بودیم دکتر و آقای دکتر معاینه کرد و برای معاینه کردن شما متوسل بزور شدیم و شما هم مطب و رو سرت گذاشته بودی و بعد از معاینه جلوی روی دکتر میگفتی آقای دتکر بی ادد(آقای دکتر بی ادب) .خلاصه که ما در شرمساری به سر بردیم مادر.

تازه عاشق بادکنکم هم هستی  مخصوصا وقتی میترکه کلی شاد میشی...

به کارتون بابا لنگ دراز به جای جودی ابوت میگی ،جولیا...

عاشق تام و جری و باب اسفنجی و اسکوبی دوو  و مستر بین و بره ناقلا هم هستی...

چند روز پیش رفته بودیم برای نی نی جدید یکم خرید کنیم شما گیر داده بودی برات کالسکه بخریم ...

وقتی اومدیم خونه میگفتم مامانی برای داداشی خرید کردی؟؟؟؟؟

و شما با جدیت تمام انکار میکردی و میگفتی نهههههه مامانی خریده 

عزیز دل مامان چند روزه پستونک دوران فسقلی بودنت و پیدا کردی و مدام میخوری ...

راستی من چند شب پیش حالم خوب نبود ،صبح همین که چشماتو باز کردی گفتی مامان بهتر شدی؟؟؟؟؟؟؟ دختر مهربون مامان

تا یه جاییت زخم میشه میگی داغوی بی ادد (چاقوی بی ادب) من و بریده 

یه وقتایی میری دستمال از تو کشوی آشپزخونه یا به قول خودت آشمنگونه برمیداری میاری و هر دستت یدونه میگیری و میگی مامان آینگ(آهنگ) بذار برقصم

یا دستمال میاری میگی مامان گریه نکن و من میگم من که گریه نمیکنم بزور میگی مامان گریه کن وقتی من ادای گریه کردن در میارم من و دلداری میدی و دستمال و میکنی تو چشمم و میگی مامان گریه نکن آقای دکتر بی ادد چرا دخترم و اذیت کردی ؟؟؟؟؟بیام دعوات کنم؟؟؟؟؟

عسلم خیلی خیلی شیرینی ...

خداکنه داداش کوچولوت زودتر بیاد تا منم از این بیحوصلگی بیام بیرون ...

خیلیییی خیلییییییییییی عاشقتیممممممم عزیزمممممممممم

الهی مامان فدای یکی یدونه نازش بشههههههه