ایران...شکست لذیذ...
سلام اول بگم که روز جمعه روز جشن بله برون شادی بود...
عزیزای دلممم از لحظه ای که رسیدیممممم تا لحظه ای که خانواده داماد تشریف بیارن...هانا جونم مشغول قر دادان با آهنگ بووود و آریای عسل مامان همراهی
میکرد خواهر نازش و ...
دخمل شاه پریونمممم وقتی چند تا نی نی آقا پسر اومدن هی مگفتی مامان به این بگو با من برقصهههه...
فکرشم نمیکردم با این همه کم رویی شما بین اینهمه آدم برقصی...
داداشی گلتم چشماش از خواب باز نمیشد اندازه یه عدس شده بود باز ول کن نبود و د ...د ...
یعنی پسرک نااااازم منتظری یه آهنگ پخش بشههه ...لحظه ای درنگ نمیکنی ...دیروز تو آشپز خونه بودی که صدای آهنگ برنامه رنگین کمان و شنیدی سریع خودتو خم کردی تا تلوزیون و ببینی و همزمان دست میزدی عسلممم..
برسیممم به بازی ایران و آرژانتین...
بابایی خونه نبود و زنگ زد تاکید کردم تخمه نداریمممممم....لطفا خودتو زود برسوون بی تخمه نمونیممم...
بازی شروع شد تیم تشویق سه نفرمون آمادگی کامل داشتیم به چند دلیل :
1) شب قبل جشن بله برون شادی جون بود و قر در کمر دخملی و پسملی مامان هنووووز جاری و سر تا سر ذوق...
2)عروسک مامان بازی قبل با من همراهی کرده و یکصدا تشویق کرده بودیمم ما گل میخوایم یالاا..
3)نا خواسته لباس فسقلیها تا حدی همرنگ بازیکنان تیم ملی بود و اصن یه وضی غرور آفرین...
و...
بازی شروع شدددد...پدر همچنان نیامده بود ... هانا جونم از بازی قبل به خاطر داشتی و سریع گفتی ما گل میخوایم یالا... عشق مامانی دخملییی...
پسرک نازنینممممم ازذوق خواهر نازش مثل روز قبل که از اول تا آخر مراسم دست میزد و میگفت: د ..د ....آ ... آ... شروع کردی به دست زدن و...
گاهی دست و گاها مثلا رقص...
پدر با تخمه آمددد... واینبار پا به پای ما به تماشای بازی نشست...
بازی عالییییی بود ...عالیییییی... فقط حیف در لحظات پایانی یه گل خوردیممم ...ولی به قول یکی از مطبوعات آرژانتین مرد تا برد...
امیدواریم بازی با بوسنی و ببریمممم با چند تا گل خوشگل...