آب بازی ماه آسمونمممم ...
سلام عزیزای دلممممممم
دخمل شاه پریونممم... تو این مدتی که شمافرشته کوچولوی خونه ما شدی نمیدونم چرا یک استخر نرفتیمم...
جالبه که عاشق آب بازیهستی... وقتی کوچولو بودی,تا قبل ازدنیا اومدنآریا هر روز شایدم روزی دوبار حموم میرفتی و تو وان آب بازی میکردی...
البته وقتی نی نی بودی زیر آب گرم تو حموم ماساژت میدادم و شما خوابت میگرفت و
من عاشقت میشدممممم
اینارو گفتم تابگممم,چند روزی بود قول داده بودم که میریم پارک آبی امابه دلایلی نشد...
ماه رمضان هم که نزدیک بود ودیگه فرصت داشت تموم میشد که تصمیم گرفتم به همین استخر بسنده کنیممم...
آریا رو پیش فتانه جون گذاشتیم و رفتیم استخر...
عزیزمممممم چقدر خوشت اومده بود...میگفتی مامان اینجا ده تا آب دارههههه...
وقتی مایوت توآب خیس شد گفتی مامانی بریم یکی دیگه لباس بخریم این خیس شدددالهی مامان فدای اون زبون شیرینت بشهههههه...
کلی خوش گذشت البته بیشتر به شما چون من فقط نقش غریق نجات رو ایفا کردم و بس...
اینم یه عکس از صورت ماهت... دو دیقه داشتیم با بابایی صحبت میکردیم که دیدم اینشکلی اومدی میگی مامانی خوشگل شدم؟؟؟
روز اول ماه رمضان عالی بود و روزه گرفتن سخت نبود ،روز دوم یه حال بدی پیدا کردم نه بخاطر روزه ،تو این مدتی که آریا نفس مامان اومده بدنم ضعیفشده و این سومین باریه که من مجبور به دکتر رفتن و سرم و آمپول میشم و برای اینکه مامان جون سرمم و وصل کنه تا کمتر درد داشته باشه و شما هم اذیت نشید رفتیم خونه مامان جون...واین 3 روز خیلی حالم بد بود...وهانا جونم مدام میومدی بوسم میکردی عزیز دلممم...
آریای عسل مامان هم گاهی بهونه میگرفت دلش میخواست خودم با شیشه بهش شیر بدم...اگر من و می دید سریع بغض میکرد واین خیلی ناراحتم میکرد...روز اول قبل از دکتر رفتن حالم به قدری بد بود که آریا جونم شما رو به سختی شستم و پوشک کردم و تا لباست و آماده کنم فرار کردی...من هم که اصلاااا نمیتونستم بیام دنبالت...قید لباس و زدم و سرم و گذاشتم رو بالشت...که دیدم هانا مدام صدا میکنه مامان بیااا ببین من و آریا رو که به خاطر صداکردن های زیاد به ناچار بلند شدم و اومدم تو اتاق و دیدم بلهههه هانا خانوووم و آقای آریاخان کشوی پایین تختشون و که توش کتاب و کاغذهاشون و میذاریم کشیدن بیرون در حال بازی و البته کتابخوانی میباشند...نشد این صحنه رو از دست بدم...چند تا عکس گرفتم تا شیطنتاتون یادتون بمونه وروجکای ناز مامان...