دردونه های نازنینممممم...
سلاااام دختر زیبااای مامان ...سلااام پسر نازنینمم...
اول از همه اینکه خدا هیچ کس و بی نت نکنهههه...از دست شما عزیزای دلم... گوشی بابایی به دست آریا خان...تبلت مامانی به دست هانای ناز..ودر آخر خراب کردن کامی محصول مشترک پسملی و دخملیییی...
باعث شد مامان با یه وضییییی یه وقتایی یه سر کوچولو اونم با تلوزیون به وب شما فسقلیااای شیطون سر بزنم...
این روزاتلویزیون مدام خبر از کشتار کوچولوهایی رو میده که آدم هاج و واج از صحنه های تلخش می مونه...
جنگ نابرابری که دل همه رو به درد میاره...و بغض هر کسی و میشکنه...غیر از عده ای که خودشون و کلی سیاست مدار میدونن ...این شبا خیلی بهشون فکر می کنم...کوچولوهای بیگناهی که بیرحمانه درگیر جنگی شدن که حتی حق زنده بودن و ازشون میگیره چه برسه به زندگی کردن...
به امید روزی که این جنگ نابرابر به خوشی تموم شه و مردم غزه روی شادی و ببینن...
به امید روزی که عروسکهای کودکانه توسط موشکهای وحشیانه هدف قرار نگیره و نابود نشه...
راستی امسال با دیدن عکس های دلخراش این کوچولوها برای اولین بار فقط بخاطر اعتراض راهمپیمایی و شرکت کردم(اینم از سهم کوچیک ما)شما دو تا عزیزای دلم و پیش بابایی گذاشتم و رفتم وقتی برگشتم هنوز خواب بودی هانا جونم،ولی آریا تازه بیدار شده بود...
بگذریم...
دخترک ناز من عشق مامانی برادر کوچولوت و خیلییییی دوست داری شبا یه وقتایی میای کنارش و وقتی خوابه مدام میگی مامان ببین پسرم و چه ناز خوابیده...بعدشم میگی قربونت بشم پسرممم...مامانیییی ببین پسرم چه بوی عشقی میدهههه...پسر توپولوی من... و همینطووووور حرفای شیرین که میزنی و من عاشقت میشمممم...
آریا نفس مامان الهی فدات بشممم مامانیییی نت نداشتم و البته یکمم قبلش فرصت نکردم بنویسم شما یک روز مونده به 10 ماهگیت خیلیی ناز قدم های کوچولوت و برداشتی عزیز دلمممم... مبالکهههههه...به امید روزی که قدم های بزرگ رسیدن به آمال و آرزوهات و برداری عشقم....
هانا جونم مثل من ذوق میکنه و مدام میگه مامانیییی آریا قدم برداشت...
پسرک ماهم اگر بدونییی چقدر بیتابی میکنی تقریبا یک ماهی میشه لثه هات خیلیییی میخاره و اذیتت میکنه...فکر کنم از هانا جون زودتر دندون در بیاری ...آخه هانا خانومی 13 ماهگی اولین مروارید ش پیداشد...کاش این بیتابی هات زودی تموم شه و حالت بهترشده گل من ...
از الان سر هر چیز کوچولویی دوتایی ...هانا بکش ... آریا بکش...هر کدومتون از یک طرف و صدای جیغتون میره رو هواااا... این دعواهاتون خیلیییی شیرینهههه...
پسرکم ادای ما رو درمیاری...سرفه کردن...گریه الکی هانا ...حرفای نازت مثل اد...م م رو با ما تکرار میکنی و میخندی عسلم... دخمل نازنازی من خیلی وقتا حرفای خیلی شیرینی میزنی...مثلا وقتی نمیخوام دوربین و بدم دستت میام از دستم میگیری و میگی مامان چقدر عاشقونه ای ...چقدر مهربونی ...دستت درد نکنه دوربین دادی به من ...قربونت بشمممم مامان خوشگلمممم...همین طور زبون که میریزی
رقصیدن پسملی هم مثل هاناجونم دور چرخشی دارهههه...
واااای میدونم که چقدرررررررر دلم برای این روزامون تنگ میشهههه...خیلیییییی دوستتون داریم ....خیلییییییی زیاااااااد ...اگر بدونید چقدر عاشقتونممم...
اینم چند تا عکس که بیشترش تو کامی جاموند ....یه عالمه عکس خوشمل گرفتم البته با هزار سختی...کوچولوهای نازنینمم...