فرشته کوچولوی مهربونمممممممممم
سلام فرشته کوچولوی من یه چند روزی میشه که مامانی میلی به خوردن غذا نداره ... دیشب برای شما و بابایی که جلوی تلوزیون بودید مجبور شدم روی زمین سفره پهن کنم. چون خودم میلی به غذا نداشتم اومدم پای سیستم . نفسم شما مثل فرشته ی مهربون اومدی دنبالم که بیا شام مامانی البته با لحن ناااااز خودت که با ولع زیادمیگی: بیاااااااااااااا شااااااااااااااام تا بقیه ذوق زده بشن الهی من فدات بشم خلاصه شما که دست بردار نبودی اومدم کنار شما دراز کشیدم تا غذاتو بخوری. عزیزدلممممممم یدونه سیب زمینی سرخ شده از کنار غذات برداشتی آوردی به من گفتی بشرمایید(بفرمایید) منم گفتم نه مامانی من نمیتونم بخورم میل ندارم و تو مثل مامانایی که به بچههاشون...
نویسنده :
مامان هانا و آریا
2:57